مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در اول ذیقعده
کشیدم از عذابِ دوریت چه دردسرهایی گلاویزم ز هجرانت همیشه با خطرهایی به دریای غرور و کبر افتادم، مرا دریاب عزیز فاطمه! تو منجی درمـانـدهترهایی به دور سـفـرۀ مهـمـانی تو پـادشاهـانـند ولی دنبال سـائـلها و اینگـونه نفـرهایی گناه ما شد عامل تا ظهورت دیرتر گردد ز دست نوکرانت میخوری خونِجگرهایی خبر داری سراغم را کسی دیگر نمیگیرد! میآمد کاش روزی از وصال تو خبرهایی منم که بیـشتر از بچهها محـتاج احـسانم تویی که مهـربانتر از تـمامی پـدرهایی بغل کردی مرا در خواب و بوسیدم عبایت را هنوز آن خواب خوش دارد، به جان من اثرهایی دو دستم بسته شد امّا، نخوردم بر درِ بسته صدایت کردم و دیدم، همینجا پشت درهایی بیاور نسخۀ من را! علاجم جز زیارت نیست برایم دوری از کربـبلا دارد ضررهایی سخن از هجر باشد خواهری دور از برادر نه! چه سنگین است روی شانهها بار سفرهایی از آن صبحی که معصومه نبوسیده رضایش را سراغش آمده هر نیمه شب درد کمرهایی سراغش آمده درد کمر، نامحـرم اما نه! عقیله رفت بین جرّ و بحث رهگذرهایی |